ایران همیشه مردم

اجتماعی فرهنگی

ایران همیشه مردم

اجتماعی فرهنگی

واما در باب فداکاری


واما در باب فداکاری


گرچه فداکاران همیشه می گویند که برای دیگری کاری بزرگ انجام داده اند . همیشه در پس پشت همه این حرف ها توهین بزرگی در کار است ....

این منم که این چنین فداکار و بزرگوارم ،  تو هیچ نیستی ومن همه چیز خود را به پای تو ریخته ام ، تو هیچ و من ...، من ...، من ...

هرگز فداکاری نکنیم ، به آن چه در لای درزها و در ته دل و کنه ضمیرمان می گذرد آ گاه باشیم ، همیشه چیزهایی برای خودمان هست ، همیشه چیزهایی را در پشت نقاب ها پنهان داریم که گاهی خودمان هم آن را فراموش کرده و نقاب را باور می کنیم .

اگر می پرسید  این فعل " فداکاری کردن " برای چه صرف شده است ، بدان که برای  نفی فداکاری باید که فداکاران را از مردم عادی و از روزگار عادی جدا کرد و این گونه نمایاند که گویا متعلق به آدم های عجیب و غریبی است که به خود توجه نمی کنند و برای دیگران زندگی می کنند.

هرگز چنین نیست ....

آن چه  فداکاری شناخته می شود چیزی جز عملی از روی اجبار برای آنان که به سطحی بالاتر از آگاهی یا رسالت خود دست یافته اند نیست .

فداکاری همان زندگی است منتهی برای آنان که زندگی شان این است ، کسانی که منتی بر دیگران تحمیل نمی کنند و چون لیوانی که از سر پری سرریز می شود از فرط سرشاری به دیگران فیض می رسانند .

بیایید فداکاری نکنیم و دیگران را رهین خود نسازیم ، بیایید زندگی شایسته خود را داشته باشیم و آن چه برای خود انجام می دهیم با عنوان "فداکاری " قربانی غفلت از خودنکنیم ، بیایید با هم باشیم .

باید خودمان باشیم و برای خودمان

و اما ..


و اما در باب زندگی

چه باید کرد زمانی که از زندگی ، زنده رفته است و تنها گی مانده است؟

نمی دانم!!!!

تا امید را از تو نگرفته باشند همیشه زنده ای. بزرگترین دشمنت نه آن است که تو را می زند و نه آن است که تو را به زندان می افکند .

دشمن من و تو ، نفس ماست .

آن کاری را که درست می دانی باید که انجام بدهی تا زنده بمانی .

در غیر این صورت زندگی چیزی جز مرگ تدریجی نیست

یاد ایام {و اما ...}

و اما در باب زندان

آن جا که تو را به زور می برند و به زور نگه می دارند و آن جا که به زور تو را می رانند ، زندان نیست گرچه دیوار هایی به طول دیوار چین و به ارتفاع اورست داشته باشد .

تا زمانی که می توانی به آن سوی دیوار ها و در آن سوی دیوار ها فکر کنی  ، زندان معنا ندارد.

زندان آن جایی است که تو خود را محدود کنی هرچند  به طول و  به ارتفاع  یک آه  باشد.