-
درد سر های یک دولت مقتدر
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 15:20
بازم سلام دیروز در دانشگاه ما از یک نفر کله گنده به خوبی پذیرایی شد . این که او کی هست و چی کاره هست و .... مهم نیست . مهم اینه که بچه های دانشگاه ما که عمدتا از مناطق محروم و تحت پوشش امداد و ... هستن ، هم عوض شدن یادم می یاد سالیان پیش اگر مثلا اعتصاب غذا بود ، بسیاری از همین آدم ها و مشابهین اون ها حتی اگر سیر بودن...
-
کش و کش آوری
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 13:23
خیلی مخلصیم تحت تاثیر حوادث قرار بود ۴۰۰ روز دیگر خدمت برسم ولی در حال حاضر در خدمتیم آنچه که بسیار مهم است این است که کش وقتی مدت زیادی کشیده شود بالاخره در می رود و وای به آن روز کش بنده هم مدت زیادی کشیده شده بود و در حال حاضر در رفته است از این به بعد امیدوارم با سرعت بیشتری بروز رسانی ها را انجام بدهم تا روزی...
-
از 40 تا 400
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 13:08
در این 40 روز گذشته مدام مضطربم . به سختی خوابم می برد ، نمی دانم چرا همه اش خواب می بینم سربازی باتوم به دست دارد مرا می زند و مرا به جای بدی می برند. فقط می دانم که آزادی اندیشه ندارم ، دلیل تاخیر در بروز رسانی این وبلاگ هم همین است. البته وقتی خوب فکر می کنم می بینم هیچ وقت آزادی نداشته ام و مرزهای آن روز به روز...
-
دوباره درود
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 12:32
سلامی چو بوی خوش آشنایی عزیزان چه بگویم که اوضاع شاهکار است . مردم در ماهی که گذشت نشان داده اند که مردمی دیگر از آن چه می اندیشیدم شده اند . دیگر موج احساس و هیجان نیستند که بلند شوند و بخوابند . آگاهی ملی چه دست آورد بزرگی است انگار در سرزمینی دیگرم و مردمانی تازه متولد شده . پس سلام دوباره و درود به همه ایرانیان
-
پانتومیم گوسفندان
شنبه 20 تیرماه سال 1388 12:41
گوسفندان هرچه بر سر گوسفندان بیاید حق آن هاست ، چرا که هریک از آن ها می توانستند دو پا بشوند. دوپا دیگر گوسفند نیست چون بر روی دو پای خود ایستاده است. صحنه : صحنه خالی است. فضا سیاه یک دست است. نور عمومی چند نفر چهار دست و پا ، مع مع کنان وارد صحنه می شوند و رفتار هایی از قبیل خوردن و خوابیدن و صحبت کردن را نشان می...
-
چیزی به دیوانگی همگانی نمانده
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 12:50
چیزی به دیوانگی همگانی نمانده است بالاخره ما نفهمیدیم چه هستیم و چه نیستیم! هر بار چیزی می گویند ٫ یک بار مردم ٫ یک بار اراذل و اوباش ! وقتی دولت پول ندارد و اوراق توزیع می کند ٫ یا برق و آب ندارد ما باید صرفه جویی کنیم و وقتی ما چیزی می خواهیم و نمی خواهند به ما بدهند می شویم زیاده خواه و مرفه بی درد و ... خلاصه اگر...
-
واما در باب فداکاری
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 13:26
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 واما در باب فداکاری گرچه فداکاران همیشه می گویند که برای دیگری کاری بزرگ انجام داده اند . همیشه در پس پشت همه این حرف ها توهین بزرگی در کار است .... این منم که این چنین فداکار و بزرگوارم ، تو هیچ نیستی ومن همه چیز خود را به پای تو ریخته ام ، تو هیچ و من ...، من...
-
سعادت در زمان نامناسب
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 15:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سعادت در زمان نامناسب توی هواخوری جواب همه حرفهایم را فقط با یک جمله داد "هروقت، هرجا دلت گرفت یک دقیقه به آسمان نگاه کن". به بالا نگاه کردم. آبی بود. لکههای سفید شکل عوض میکردند. هواخوری که تمام شد توانستم دل بکنم. آرام بودم. گردنم درد میکرد. شاید...
-
و اما ..
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 15:09
و اما در باب زندگی چه باید کرد زمانی که از زندگی ، زنده رفته است و تنها گی مانده است؟ نمی دانم!!!! تا امید را از تو نگرفته باشند همیشه زنده ای. بزرگترین دشمنت نه آن است که تو را می زند و نه آن است که تو را به زندان می افکند . دشمن من و تو ، نفس ماست . آن کاری را که درست می دانی باید که انجام بدهی تا زنده بمانی . در...
-
لکه ای کو چک
شنبه 13 تیرماه سال 1388 11:53
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 لکه ای کو چک نم باران را هنوز روی آسفالت میشد دید. آفتاب کم کم جان میگرفت. هوا بوی خاک میداد. همه چیز حکایت از یک روز خوب داشت. چند دقیقهای تا رسیدن سرویس وقت داشت. درختهای اطراف ایستگاه طراوت بهار و...
-
یاد ایام {و اما ...}
شنبه 13 تیرماه سال 1388 11:12
و اما در باب زندان آن جا که تو را به زور می برند و به زور نگه می دارند و آن جا که به زور تو را می رانند ، زندان نیست گرچه دیوار هایی به طول دیوار چین و به ارتفاع اورست داشته باشد . تا زمانی که می توانی به آن سوی دیوار ها و در آن سوی دیوار ها فکر کنی ، زندان معنا ندارد. زندان آن جایی است که تو خود را محدود کنی هرچند به...
-
افتتاحیه
جمعه 12 تیرماه سال 1388 12:32
سلام آمدیم با دست های خالی و دلی پر امید تا شاید گل بر افشانیم و می در ساغر (گلاب به روتون) اندازیم . خیلی مخلصیم حرف برای گفتن زیاد است و جایی غیر از این قهوه خانه اینترنتی نیست تا دو کلمه حرف دلمان را بزنیم . در این وبلاگ حرف های کمی تا قسمتی شخصی و کمی تا قسمتی کلی و کمی تا قسمتی علمی با شما در میان خواهم گذاشت ضمن...